صاحب دلان

روان شناسی و تربیتی،مهارتهای همسر داری ، تربیت فرزند،و راه کنترل نفس و سیر سلوک اخلاقی
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

فیلمنامه ای شهیددادگر(بر اساس یک حقیقت)

01 آبان 1393 توسط رجبي

بسم الله الرحمن الرحیم
این یک داستان نیست ،بلکه حقیقتی است از شهید دادگر با اندکی تصرف،تقدیم به روح رفیعش

تصویر از بالا ،یک دره سرسبز ،همراه با چشمه ای و درختانی انبوه دیده می شود.
روز-باغ سرسبز-خارجی
دوربین از بالا آرام آرام به سمت پایین حرکت می کند و یک جوان با صورت آرام وزیبا در حال قرآن خواندن و جوانهای دیگری کنار اونشسته اندو کتاب قرآن دستشان و گوش می دهند.
روز-همان مکان-همان زمان
جوان با صوت زیبا می خواند: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

در صفحه عنوان فیلم همراه با موسیقی آرامی (باورکنیم شهدا زنده اند)
و همانطور که از بالا دوباره دره سرسبز دیده می شود و دوربین از فضا دورتر و دورتر می شود اسم بازیگران وکارگردان و..روی کادر می آید.
صحنه های واقعی جنگ
صحنه های واقعی جنگ و گلوله خوردن شهدا ،که یکی به سرش می خوره ویکی روی زمین می افتد و دیگری به کمرش می خورد و می افتد،و شهدایی که همه مظلومانه روی زمین افتادند و شهید شده اند.
روز-سال 1365-داخلی
تلوزیون سیاه وسفیدی روشن است و نوحه( ای لشکر بی بی امان بهر نبرد …….آماده باش آماده باش)
مادری جوان که نان و چند شیشه مربا دستش وبا لهجه شمالی :مادر بیا اینها را هم بگذار تو ساکت ،
پسر جوان: دستت مادر درد نکن ،بعد زیپ ساک را میبندد.و به طرف در خانه می رود .
مادرش آب و قرآن بر می دارد و جلوی در می برد :مادر مواظب خودت باش.
پسر در حال بستن پوتین ،سرش را بالا میکنه :مادر باور کن شهادت تصادفی نیست باید قسمت بشه ،خدا بطلب،ومی ایستد و دست مادرش را میبوسه….
مادر هم سرش را می بوسه: به خدا می سپارمت ،مادر ببینم میتونی این بعثیها را بیرون کنی ما ذوق کنیم .
پسر:ایشاالله

روز-خانه ای در اهواز-اتاق خواب-داخلی
زنی جوان در حال صحبت با کودکش یک ساله اش است:پوقولی پوقولی و ماچش می کنه و کودک هم می خندد.
رسول وارد اتاق می شود و روی تخت کنار زن می شیند(با ناراحتی):راستی دو تا از پسر عموهام برای تجارت آمدند اهواز ، امروز بهم زنگ زدن ، می خوان یکسر بیان به ما سر بزنند.
زن با نگرانی از جاش بلند می شود و رو به رسول: سید راست میگی
رسول کله ای تکان می دهد.
زن: حالا چیکار کنیم،هیچی تو خانه نداریم .
رسول در حالیکه روی تخت دراز کشیده است.
رسول:می روم نسیه می کنم ،چه کار می شه کرد؟
روز-بازارآجیل فروشها-داخلی
مرد با سن سی سال و خوش برخورد که ته ریش دارد در حال فروختن جنس به مشتری است:بفرمایید
مشتری: دست شما درد نکن (و کیسهای پر از جنس را برمی دارد.)
پیر مردی جلوی درب مغازه :سلام آقا سید رسول ،بابا نیستند؟
مرد جوان(به ساعت نگاه میکند):می یان تا یک ساعت دیگه
پیر مرد : باش برمی گردم.
رسول گوشی همراهش را برمی دارد .صفحه گوشی دیده می شه که به اسم گروه تفحص در حال زنگ زدن ،حالت گوشی تماس را نشان می دهد.رسول گوشی را برمی دارد : سلام علیکم ،بابا حاج آقا مثلا قرار بود خبر بدی ،اینجوری دیگه ،
روز-خیابان –خارجی
حاجی:پسر خوب وقتی پدرت موافق نیست ،می خوای بیای که چی بشه !من اصلا هدفت را می دونستم خوب بود.پسر خوب رضایت پدرت را جلب کن .دلش را بدست بیار.
روز-داخل مغازه-همان زمان
رسول : چشب حتما من رضایتش را میگیرم ،اما شما هم کار ما را درست کن ،

روز-خانه رسول –داخلی
رسول در حال پوشیدن لباس است .
رسول: مینا من دارم می روم شلمچه ،کاری نداری
مینا: سید کجا داری میری برو از کسی اقلاپول قرض کن ،مغازه دارها که دیگه نسيه ندادند.آبرومان میرهآ
سید رسول :رو به زن با مهربانی: عزیزم اگه نداری بی آبرویی بهتر بره ،اما اشتباه می کنی آن دزدی نه نداری
زن : بابا تو چه بی خیالی
رسول : بی خیال نیستم ،اما کاری نمی تونم بکنم.
روز-حیاط خانه-خارجی
مرد در حال پوشیدن کفشهاش وبه طرف در حیاط می رود.که گوشیش زنگ می خوره:سلام حاجی خسته نباشید ،بله بله کی بیام ،باش ،حاجی حاجی قطع نکن ،حاجی جان این حقوق ما را کی میریزند الان چند ماه شد،حاجی ما بابامان به خدا سرمایه دار نه خودمانا حواست هست ،بله بله (با ناراحتی ،باش)

روز-قصابی-داخلی
قصاب در حال چرخ کردن گوشت آقا سید رسول ما هم گرفتاریم شما الان پانصد هزار تومن بدهکاری به خدا رعایتم حدی داره ،خوب گوشت کمتر بخورید ،نمی شه که آدم با پول مردم بخور وبپوش و بی خیال ،منم درک کنید منم قرض الحسنه باز نکردم.
رسول(خیلی ناراحت)بله شما درست می گید ببخشید ….
رسول با ناراحتی به سمت مغازه ماهی فروشی می رود اما داخل نمی شود واز کنارش رد می شود. به مغازه سوپری هم می رسد ولی پشت دیوار می ایستد و داخل نمی شود وبر میگردد.
روز-شلمچه –خارجی
رسول با دیگر دوستان تفحص در روی زمین نشسته اند و زیارت عاشورا می خوانند و قیافه ها معنویت خاصی دارد و پسری پانزده ،شانزده ساله در حال خواندن و اشک ریختن:السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الرواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعله الله اخر العهد منی لزیارتکم،السلام علی الحسین و علی علی بن حسین و علی الولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

روز-شلمچه –خارجی
بچه ها سر از سجده بر می دارند ،و مردی سن دار جلوتر می رود: برادران با توسل به ائمه علیهم السلام و خود شهدا امروز شروع می کنیم.
رسول کنار ایستاده و یکی از دوستانش در حال گشتن پیکر مطهر یکی از شهدا است ،دوستش با کاردکی کوچک در حال جستجو است و به رسول نگاه می کنه : اینجا یک شهید است ،الهمم صل الامحمد و آل محمد ..الهمم صل الا محمد وآل محمد و در حال صلوات فرستادن کم کم استخوانهای شهید را خارج میکند.
رسول هم می نشینه و کمک می کنه .و خاکها را جمه می کند :الهمم صل علی محمد و آل محمد و پلا ک شهید را در می آورد ،رسول با صدای بلند: بسم الله الرحمن الرحیم
شهید سید مرتضی دادگر فرزندسید حسین اعزامی ازساری
همه گروه خوشحال:الهمم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: ما در راهیم, فیلمنامه لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

صاحب دلان

این وبلاگ روان شناسی و مشکلات خانوادگی و تربیتی و سلوکی را بررسی می کند...
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • ما در راهیم
  • تاثیر ولایت خداوند در زندگی
  • راه آرامش
  • فیلمنامه
  • مذاکره با شیطان
  • انتخاب همسر
  • صوتهای مهارت همسر داری و ازدواج

Random photo

و ما در راهیم

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس